غیرنیت‌مند بودن قدرت، به معنای عدم ارجاع قدرت به هرگونه سوژه است. سوژه ای که همچون موجودی متفکر و هوشمند، سرنخ قدرت را در دست دارد و آن را به گونه ای یکتا و فارغ از ساختارهای بیرونی هدایت می کند. اهمیت یافتن ساختارها در نگاه فوکو، سبب می شود تا سوژه فعال مایشاء در اندیشه وی محو شده و از خاکستر آن نوعی نیت مندی منهای سوژه سربرآورد: نیت مندی ویژه ای که در عین برخورداری از قصد، قابل ارجاع به سوژه مشخصی نیست. فوکو در مقاله «نویسنده کیست؟ Who is an author » به ابهام نقشی که کارکرد «نویسنده» در فرهنگ ما ایفا می کند اشاره می کند و نشان میدهد که مفهوم "نویسنده" یا "آثار" وی مفهومی مبهم و مسأله دار است. وی در این مقاله با جانبداری از نظریه مرگ مؤلف، حتی انگاره "اثر" و "نوشتار" را نیز به علت وجود پیش فرض سوژهای یکتا و منسجم در بن خویش به چالش فرا می خواند و بیشتر به ساختارهایی تمایل نشان میدهد که سوژه را احاطه کرده اند. به اعتقاد وی بهتر است بیش از آنکه در پی احیای سوژه آغازگر باشیم، به جستجوی نقطه های ورود و قالب های کنش سوژه و نظام های مؤثری باشیم که سوژه را به گونه ای ویژه احاطه کرده و تکوین متن توسط وی را امکان پذیر می سازند.
 
این عدم ارجاع به سوژه مشخص، وحدت میان روابط قدرت را فرو میشکند و آن را به صحنه منازعه پویای روابط مختلف تبدیل می کند. به سخن دیگر، فوکو ترجیح می دهد به جای ساده سازی صحنه رویارویی قدرتهای خرد و کلان و ارجاع همه شکل های استیلا به قدرت سیاسی- مانند فیلسوفان انتقادی، آن را در همان وضعیت واقعی بررسی کند و در نهایت به جای دستیابی به نقطه ای که همه قدرتها بدان ختم می شوند، شبکه ای از روابط قدرتی را به دست دهد. از نظر او «قدرت در کلیه سطوح جامعه وجود دارد و هر مؤلفه هر چقدر هم که ناتوان در نظر گرفته شود، باز هم مولد قدرت است. از این رو باید به جای بررسی سرچشمه ها (فاعل های قدرت، پیامدهای آن را مورد توجه قرار داد»(ضیمران، ۱۳۸۱).
 
همچنین وی معتقد است، مرجع قدرتی وجود ندارد که روابط قدرت را توضیح دهد، بلکه، محاسبه سراسری حاکم بر آنها، زمینه تبیین شان را فراهم می آورد. به اعتقاد فوکو، به جای وجود اهدافی یکتا در پس قدرت، اهداف مشترکی در اعمال اشکال آن وجود دارد. وی این ویژگی قدرت را چنین بیان میدارد:
 
روابط قدرت، نیت مند و در عین حال غیرذهنی اند. قدرتی وجود ندارد که بدون مجموعه ای از مقاصد و اهداف اعمال شود. اما این بدین معنا نیست که قدرت نتیجة انتخاب یا تصمیم گیری سوژهای فردی است. نباید در جست و جوی ستاد اداره کننده عقلانیت قدرت باشیم؛ نه طبقه ای که حکومت می کند، نه گروههایی که دستگاههای دولتی را اداره می کنند و نه گروه هایی که مهم ترین تصمیم های اقتصادی را اتخاذ می کنند، هیچ یک اداره کننده مجموعه شبکه قدرتی نیست که در جامعه عمل می کند. در اینجا منطق کاملا روشن است، اهداف قابل کشف اند و با این حال گاهی دیگر کسی وجود ندارد که این اهداف را طراحی کند و قلیل اند کسانی که آن را صورت بندی کنند» (فوکو، ۱۹۷۸، ص ۱۱۰).
 
یکی از اهداف تحلیل‌های تاریخی فوکو آن است که نشان دهد چگونه ساز و کارهای خرد قدرت در پی مهار و کنترل بدنها بوده اند و تا آستانه بدنها، علائق، گفتمانها و فرایندهای یادگیری آنان نفوذ کرده اند. به اعتقاد فوکو، هر یک از این ساز و کارها در حوزه خویش و به هدف مشخصی عمل می کنند، اما در نهایت همه با هم یک راهبرد واحد را تشکیل میدهند. باید توجه داشت که این راهبرد" از ابتدا به صورت واحد وجود ندارد و از دل این منازعات و سازوکارها ظهور می کند. همچنین راهبرد مذکور امری چندگانه و پیچیده است که جلوه های بروز بی شماری دارد. تمرکز فوکو بر نقطه اثر قدرت ونه فاعل های قدرت، از همین غیرذهنی دانستن آن نشأت می گیرد.
 
در نهایت، فوکو (ترجمه سرخوش و جهاندیده، ۱۳۸۶، ص ۱۰۸ و ۱۰۷) در "اراده به دانستن"، منظور خویش از قدرت را این گونه بیان می کند: «منظور من از کلمه "قدرت"، مجموعه ای از نهادها و دستگاههایی نیست که تابعیت شهروندان را در دولتی معین تضمین کنند. همچنین منظور من از قدرت، شیوه ای از انقیاد نیست که بر خلاف خشونت، شکل قاعده دارد. و سرانجام منظور من از قدرت، نظام عمومی استیلا نیست که فرد یا گروهی بر گروه دیگر اعمال کنند و اثراتش از طریق اشتقاقهای متوالی، سرتاسر کالبد اجتماعی را در بر گیرد. تحلیل بر حسب قدرت، نباید حاکمیت دولت، شکل قانون یا وحدت فراگیر استیلا را به منزله داده هایی اولیه اصل قرار دهد، بلکه اینها فقط شکل های نهایی قدرت اند. به نظر من، باید قدرت را پیش از هر چیز به منزله کثرت مناسبات نیرو درک کرد، مناسباتی که ذاتی عرصه ای اند که در آن اعمال می شوند و سازمانشان را شکل می دهد؛ به منزله بازی یی که از طریق مبارزه ها و رویارویی های بی وقفه، این مناسبات نیرو را دگرگون و تقویت و وارونه می کند؛ به منزله تکیه گاههایی که این مناسبات نیرو در یکدیگر می یابند، به نحوی که زنجیره یا نظام، و یا برعکس، گسستها و تضادهایی شکل می گیرد که این مناسبات را از یکدیگر مجزا می کند؛ و سرانجام به منزله راهبردهایی که این مناسبات نیرو در آن اعمال می شوند و طرح عمومی یا تبلور نهادینه این راهبردها در دستگاههای دولتی و صورت بندی قانون و سیطره های اجتماعی تحقق می یابد». پاسخ فوکو به آثار قدرت، به پیش فرض بعدی می انجامد.
 
منبع: تبارشناسی و تعلیم و تربیت، نرگس سجادیه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، تهران، 1394